فراتر از مدرسه

پارت 2
آرورا با بی اعتنایی گفت
مسابقه ای نیست فقط مطمعن شو وقتی باختی گریه نکنی.
تهیونگ لبخندی زد و اروم جلو اومد و نزدیک ارورا شد به طوری که فقط چند سانتی بینشون فاصله بود و نفس هاشون به هم میخورد ارورا بدون ترس نگاش میکرد.
-هنوز نمیدونی که با کی طرفی پرنسس خانوم.
والا راستیاتش هنوز نمیفهمم چرا باید از یه سایه باید بترسم.
صدای زنگ کلاس بلند شد و هر کس به جای خودش رفت ولی هنوز ارورا و تهیونگ مقابل هم ایستاده بودند وقتی ارورا میخاست رد شه تهیونگ بازوشا گرفت و ارورا یک قدم به عقب برگشت..
-بهت گفتم با من بازی نکن ..بد میبینی... خطرناکه...
ارورا حرفاشا نشنیده گرفت و بازوشا از دست تهیونگ کشید بیرون..اما اون حس عجیبی که در سینه داشت را نمیتونست انگار کند..شاید داشت عاشقش میشد و انکار میکرد.
فلش بک به بعد از مدرسه :
ویو ا.ت
با بچه ها تصمیم گرفتیم که بریم توی جنگل نفرین شده پشت مدرسه ولی من باور نمیکردم ...همه میگفتن صدای جیغ و داد میاد و هرکسی که بره توش دیگه زنده بیرون نمیاد پس با بچه ها رفتیم لباسامونا عوض کردیم و رفتیم توی جنگل داشتیم میرفتیم که دیدم صدای جیغا و داد بلند شد بقیه فرار کردن ولی من با اینکه ترسیده بودم به سمت صدا رفتم که دیدم از توی یک کلبه هست پس رفتم سمت کلبه و با چیزی که دیدم خشکم زد..
دیدگاه ها (۵)

فراتر از مدرسه

فراتر از مدرسه

فراتر از مدرسه

فراتر از مدرسه

فراتر از مدرسه

فراتر از مدرسه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط